html> رفاقت و معرفت

پسری از خونه زد بیرون و رفت خونه ی دوسش بهش گفت با خانوادم دعوام شده اگه میشه یک ماه مهمونت باشم دوسش با کماله میل میپذیره و  میگه قدمت روی چشم بعد از یک ماه پسر سره کوچه به دختری تیکه میندازه دوساش بهش میگن این دختر خواهره همون دوستته که یک ماه تو خونش مهمون بودی پسر عذاب وجدان شدیدی میگیره و با خودش کلنجار میره که چیکار کنه و در آخر تصمیم میگیره موضوع رو به دوستش بگه میره پیشه دوسشو با شرمندگی میگه نمیدونم چجوری بگم رفیق من به خواهرت تیکه انداختم ولی نمیدونسم خواهره تو هس و الان خیلی پشیمونم دوسش میاد بغلش میکنه و میگه بنازم به رفیقی که یک ماه تو خونم بوودو نفهمید خواهرم چه شکلیه



نظرات شما عزیزان:

نگار
ساعت17:24---19 تير 1393
داشتیم داداش امید
وبلاگ زیبای باران کوچولو
اولشم من اسم باران نیست
بعدشم منم میدونم اسم وبتو چی بزارذم
پاسخ:نگار دس از پا خطا کنی بدترش میکنم


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 14 خرداد 1393برچسب:, | 18:25 | نويسنده : 0 |