پسری از خونه زد بیرون و رفت خونه ی دوسش بهش گفت با خانوادم دعوام شده اگه میشه یک ماه مهمونت باشم دوسش با کماله میل میپذیره و میگه قدمت روی چشم بعد از یک ماه پسر سره کوچه به دختری تیکه میندازه دوساش بهش میگن این دختر خواهره همون دوستته که یک ماه تو خونش مهمون بودی پسر عذاب وجدان شدیدی میگیره و با خودش کلنجار میره که چیکار کنه و در آخر تصمیم میگیره موضوع رو به دوستش بگه میره پیشه دوسشو با شرمندگی میگه نمیدونم چجوری بگم رفیق من به خواهرت تیکه انداختم ولی نمیدونسم خواهره تو هس و الان خیلی پشیمونم دوسش میاد بغلش میکنه و میگه بنازم به رفیقی که یک ماه تو خونم بوودو نفهمید خواهرم چه شکلیه
نظرات شما عزیزان:
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
وبلاگ زیبای باران کوچولو
اولشم من اسم باران نیست
بعدشم منم میدونم اسم وبتو چی بزارذم
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
پاسخ:نگار دس از پا خطا کنی بدترش میکنم
برچسبها: